درگيرِ مكان و زمان شده ام كه هر كجا كه مى روم، در روزگارى نه چندان دور با تو آنجا بوده ام. همه را سايه وار با تو رفته و با تو برگشته ام. كوچه ها، خيابان ها، جاده ها... و اين بى مكان و بى زمان ترينِ جاها: فرودگاه. حتى اگر تو را خواب ربوده باشد، من بى وقفه پى ات بگردم و اينگونه شود كه بدانم چيزى درونم متبلور شده... چيزى كه مرا به سوى تو مى كشاند... چيزى كه سبب شد تا هميشه، همه ى فرودگاه ها تو را به ياد من بياورند و شايد مرا به ياد تو. هميشه اين لامكانىِ فرودگاه ها را دوست داشته ام... جاهايى كه متعلق به هيچ كس نيستند و هيچ كسى به آنها تعلق ندارد، اما گاهى زيباترين خاطرات و عاشقانه ترين لحظات را,گريه ...ادامه مطلب