در آرزوى مرگ

ساخت وبلاگ

تقصير من بود نمِ چشمانِ غمبارت. تقصير من بود فشرده شدن و خم شدنم پسِ وحشتِ يك سكوت طولانى. حالا ديگر بى فايده ست بگويم: كاش اين اتفاق ها نمى افتاد. خودت مى دانى تاب نمى آورم اين تنهايى مرگ بار را. كاش دستِ كم مى توانستم زمان را به عقب بازگردانم و در همان يك شبِ -ديگر دور و محو- متوقف كنم. همانجا كه مى دانستم بهترين زمانِ مردنم بود.

مى دانى؟ اين شب ها هيچ نمى گذرد و بى خبرى ات با من بد تامى كند. دلِ من براى اين همه تلخى هنوز كودك است. اضطراب، دلهره، غم و ترس "كه خواهر مرگ است" احاطه ام كرده اند. اما ميان اين همه، تنهايى مرگبارتر. تنهايى سخت تر مى گذرد. اين شب ها، بد، كم مى آورم تو را! غر نمى زنم حقيقت دارد! از پسِ شبانه ها برنمى آيم من. منتظر و تنها نگذار دلم را.

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۶ساعت 5:39  توسط دریای دور  | 
ما را ز درد عشق تو با کس حدیث نیست...
ما را در سایت ما را ز درد عشق تو با کس حدیث نیست دنبال می کنید

برچسب : آرزوى, نویسنده : ny-moon بازدید : 275 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 19:37